
که مداخله مهارت های زندگی موجب ارتقای سلامت جسمانی مادران کودکان سندرم داون شده است (0005/0 P).
حیطهی سلامت جسمانی از ابعاد کیفیت زندگی، به دریافت فرد از توانایی هایش در انجام فعالیت و وظایف روزانه که نیاز به صرف انرژی دارد، درد و ناراحتی، خواب و استراحت میپردازد (یوسفی، 2009). مادران کودکان مبتلا به نشانگان داون تحت فشار روانی، اضطراب، استرس، احساس گناه و احساس ناتوانی بیشتری در قبال کودکان خود میکنند. به دنبال آن مشکلات و مسائلی مانند مشکل پذیرش فرزند، خستگی ناشی از پرستاری و مراقبت، مسائل مربوط به اوقات فراغت، مشکلات مالی خانواده و مسائل پزشکی، آموزشی و توان بخشی برای والدین به خصوص مادر به وجود میآیند (وایتر174، 2003/ 1389).
به نظر میرسد که مراقبت از این کودکان، حضور دائمی و پا به پای مادران در هنگام مراجعه به کانون، مسافت های طولانی برای مراجعه و با توجه به اینکه هزینه سرویس رفت و آ مدهای این کودکان گران بوده و بیشتر به صورت انفرادی بوده، توانایی پرداخت آن را ندارند و خود مجبور هستند که فرزندانشان را به کانون بیاورند و تا پایان ساعت آموزش در کانون منتظر بمانند. در نتیجه نداشتن فعالیتی در طول ساعات آموزش فرزندان از عواملی هستند که نارضایتی هایی را بو جود میآورند، در این پژوهش سعی شد با اجرای برنامه مداخله و هدفمند کردن ساعت حضور آنها موجب کاهش نارضایتی آنها در کانون شد. عاملی که گروه کنترل از آن محروم بود. یافته های این پژوهش با تحقیقات (ثورستینسون و شات، 2007 به نقل از محمودی)، ماتسودا و چیاما (2006)، فراهانی و فیضی، 1391) همخوانی دارد. این پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که درمانگری های مبتنی بر آموزش مهارت های زندگی تاثیر معناداری در کاهش مشکلات سلامت جسمی و روانی، سلامت عمومی داشتهاند. همچنین برخورداری از مهارت های مقابله با تنیدگی باعث پیشگیری و کاهش اختلال های روانی و بیماری های روان تنی میشود. در تبیین این نتایج نیز میتوان گفت که بالا بودن آموزش مهارت های زندگی فراهم کننده سلامت روانی، اجتماعی و جسمانی افراد میباشد و پایین بودن مهارت های زندگی موجب بروز آسیب های روا نشناختی و بروز رفتارهای نامناسب در افراد میشود (رامشت175 و فرشاد، 2009).
فرضیه اختصاصی 2 : مداخله «آموزش مهارت های زندگی» بر سلامت روانی مادران دارای فرزند سندرم داون موثر است:
نتایج تجزیه و تحلیل آماری در فصل چهارم ارائه شده است، نشان میدهند که حیطه سلامت روانی گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل، در پی آزمون تفاوت معنا داری دارد (0005/0 P).
حیطه سلامت روان از ابعاد کیفیت زندگی، به احساسات مثبت، باورهای شخصی، تمرکز، تصویر بدنی، عزت نفس و احساسات منفی میپردازد (یوسفی، 2009). نتایج این تحقیق نیز با یافته های زیر که تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر ارتقای سلامت روانی، کاهش اضطراب و ناسازگاری(مرادی و کلانتری،1384) کاهش فشار روانی مادران کودکان کم توانی هوشی (ملک پور و همکاران، 1385) افزایش شادکامی، (اسمیت176،2004) اضطراب و افسردگی، کیفیت زندگی و کنترل هیجان (مهدوی حاجی و همکاران،2011) کاهش استرس و سبک های مقابله ای احساسی (شیخی فینی و باوقار، 2012) افزایش سلامت روانی مادران (بهرامی و ملا جباری 2013) موثر بوده است همخوانی دارد. بسیاری از اختلالات و آسیبها در ناتوانی افراد در تحلیل صحیح مسائل شخص، عدم احساس کنترل و کفایت جهت رویارویی با موقعیت های دشوار و عدم آگاهی برای حل مشکلات و مسائل زندگی به شیوه مناسب ریشه دارد (نجفی و همکاران، 1391).
تاثیر اولیه کودک عقب مانده بر روی والدین ممکن است شدید و عمیق باشد، مقاومت والدین در برابر این مشکل میتواند ناموفق یا ناقص باشد؛ بنابراین بسیاری از والدین از مشکل سلامت روانی رنج میبرند. رسیدگی به امور کودک مستلزم شکیبایی زیاد و فداکاری از جانب والدین است. بسیاری از والدین، کم توانی هوشی کودک را به مثابه نشانه ای از شکست خود تصور میکنند. بسیاری از والدین هدف هایی را که خود قادر به رسیدن به آنها نبودهاند در فرزندان خود جست و جو میکنند. والدینی که در رسیدن به این هدفها ناکام میشوند، به نوعی دچار مشکل و فشار روانی میشوند. حال مادران دارای کودک کم توانی هوشی، نه تنها احساس میکنند که به این اهداف نمیرسند، بلکه آگاهی از کم توانی هوشی کودک آنان را با فشار روانی مضاعف رو به رو میسازد (ملک پور و همکاران، 1385). بنابراین آموزش مهارت های زندگی انسان را آماده مقابله با مشکلات میکند و موجب مقاوم تر شدن شخصیت افراد، افزایش بینش نسبت به زندگی و رویدادهای آن، افزایش مهارت در اداره زندگی و برقراری ارتباط با محیط و اطرافیان میگردد. در نتیجه فرد با آگاهی همه جانبه به مقابله موثر با مشکلات غیر قابل اجتناب میپردازد و زمینه لازم برای حفظ و بهبود کیفیت زندگی فراهم میگردد. بالا بردن آگاهی والدین در مورد استرس، اضطراب، تسهیل دسترسی به اطلاعات مناسب و توصیه به درمان نه تنها برای خود والدین میتواند مفید میباشد بلکه میتواند منجر به ارتباط مطمئن بین والدین و کودک و در نتیجه افزایش کیفیت زندگی آنها گردد (دهی و همکاران، 1386). میتوان عنوان کرد که مهارت های زندگی شامل نظم بخشی به عاطفه، کنترل فشار روانی، برقراری ارتباط، کنترل احساسها و خودکنترلی میشود و از طرفی ساختار ارزشی، رشد اخلاقی و خود کارآمدی را در بر میگیرد، در اثر تعامل شخص با محیط منجر به خود توان
مندی سازی اجتماعی و در نهایت ارتقای بهداشت روانی میگردد (عاشوری و همکاران،1391).
فرضیه اختصاصی3 : آموزش مهارت های زندگی بر سلامت محیط مادران دارای فرزند سندرم داون موثر است:
همان طور که نتایج نشان میدهد نتایج آزمون تحلیل کوواریانس حاکی از تایید فرضیه این پژوهش مبنی بر تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر حیطه سلامت محیط مادران کودکان سندرم داون میباشد(0005/0 P).
حیطه سلامت محیط از ابعاد کیفیت زندگی با موضوعاتی نظیر امنیت، محیط فیزیکی، پشتیبانی بیمه، دسترسی به اطلاعات، فعالیت های تفریحی، محیط خانه، سلامتی و حمل و نقل مرتبط است (یوسفی، 2009).
یافته های این پژوهش با نتایج تحقیقاتی که نشان میدهند آموزش مهارت های زندگی بر ارتقاء عزت نفس و ادراک از محیط کار (شجمن177 و همکاران، 2005)، در انتقال موفقیت آمیز دانشجویان از دانشگاه به محیط کار (کمبل، 2006)، افزایش مهارت های مقابله ای در برابر استرس های خانوادگی (پژوهش ویگورسکی،2007) بر سازگاری در مقابل فشار روانی و عملکرد خانوادگی والدین با خانواده های دارای یک کودک کم توان (مک کارتی178، 2006/ 1389) بر عملکرد خانواده (محمدی فر و همکاران، 1389)، کاهش مصرف سیگار (گورمن179 2005) پیشگیری از بی بند و باری جنسی (پیک گیوان دان و پورتینگ180، 2003) همخوانی دارد. (بارلو و همکاران، 2008) نیز اظهار داشتند که آموزش مهارت های زندگی باعث بالفعل شدن دانش و نگرش افراد به توانمندیهای خود شده و شرایط سازگاری آنها را با محیط های گوناگون فراهم میسازد و به آنها کمک میکند تا با شیوه هایی که مورد قبول خانواده و جامعه است با موقعیت های روزمره مواجه شوند. طی این پژوهش مادران گروه مداخله به این مسئله پی بردند که وجود کودک سندرم داون و مشکلات ناشی از آن، آخر زندگی به شمار نمیرود، بلکه در زندگی کنونی میتوانند از امکانات اطرافشان و از در کنار هم بودن لذت ببر ندو با توجه به آموزشی که به آنها داده شد به این آگاهی رسیدند که اگر چه نمیتوانند حوادث قطعی زندگیشان را تغییر دهند، اما میتوانند یاد بگیرند روش مقابله با سختی های زندگیشان را تغییر دهند و در مقابل مسائل رنج آور زندگیشان و محدودکنندهترین شرایط، واکنش مطلوبی نشان دهند.
از طرفی به دلیل اینکه آموزش مهارت های زندگی به صورت گروهی است خود میتواند تاثیر مثبت در کاهش فشار روانی داشته باشد، زیرا جمع شدن افراد در گروه و اینکه تک تک افراد احساس کنند که دیگران نیز مشکلاتی مشابه آنها دارند، در کاهش فشار و کاشتن از روحیه منفی و در نتیجه افزایش قبول واقعیت و کنار آمدن با آن موثر است. از سوی دیگر آموزش مهارت های زندگی باعث میشود افراد شناخت بیشتری از خود پیدا کرده و نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند. این آگاهی به فرد در نحوه برخورد صحیح با مشکلات کمک میکند. در واقع اعضای گروه در نتیجه تعامل با یکدیگر و از طریق خود افشا گری، دریافت حمایت، همدلی و همچنین احساس داشتن درد مشترک میتوانند در مورد خود و مسائلشان به فهم و بینش وسیع تری دست یافته و بهتر با آنها کنار آیند. گروه برای اعضا فرصتی را فراهم میآورد تا بتواند در یک فضای عاری از قضاوت، به کاوش درونی خود پرداخته و به تجربیات ذهنیشان تمرکز و توجه کنند. افزون بر آن که فرد در حل مسئله مشکل دارد، احتمالا فاقد حمایت محیطی و اجتماعی است، چنین فردی به دلیل عدم دریافت حمایت های محیطی دچار ناتوانی در حل مسئله میشود و در نهایت موقعیت های چالش انگیز مضطرب و پریشان میشود و قدرت حل مسئله را از دست میدهد (محمودی و همکاران، 1392).
فرضیه اختصاصی 4: آموزش مهارت های زندگی بر روابط اجتماعی از ابعاد کیفیت زندگی مادران دارای فرزند سندرم داون موثر است:
همان طور که نتایج نشان میدهد نتایج آزمون تحلیل کوواریانس حاکی از تایید فرضیه این پژوهش مبنی بر تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر حیطه روابط اجتماعی مادران کودکان سندرم داون میباشد. (0005/0 P).
حیطه روابط اجتماعی از ابعاد کیفیت زندگی، ارتباط شخصی، حمایت اجتماعی و روابط جنسی را ارزیابی مینماید (یوسفی، 2009). یافته های این پژوهش نیز با یافته های صفر زاده (1383)، پور حیدری و همکاران، 1392)، اسمیت و گری181 (2005) همسو میباشد. در تحقیقی هاتفیلد182 (1994) نشان داد که آموزش مهارت های زندگی میتواند تاثیراتی مثبت در ارتباطات خانواده به جا گذارد و موجب رشد احساساتی از قبیل انسان دوستی و همکاری در افراد شرکت کننده بشود.
ابراهیمی باغبانان (1386) در پژوهشی به این نتیجه دست یافت که آموزش مهارت های زندگی به مادران دارای کودک کم توانی هوشی به دلیل گسترش مهارت های ارتباطی، همدلی و روابط بین افراد خانواده را بهبود میبخشد. همچنین نتایج نشان داد که این مادران، به دلیل کسب این مهارتها در ارتباط با سایر اعضا خانواده عملکرد بهتری دارند. مادران در آموزش مهارت های ارتباطی یاد میگیرند که درگیری کمتری با خویشاوندان خود داشته باشند و از منابع حمایتی خویشاوندان بهرهمند شوند. در واقع یکی از مشکلات آنها که کم شدن روابط با خویشاوندان، پس از تولد کودک کم توان ذهنی است، به نحو مطلوبی برطرف میشود و از طرف دیگر با گسترش ارتباطات خانوادگی و رفت و آمد با خویشاوندان مسائلی مانند پنهان کردن کودک و شرایط خاص او سایر مشکلات اجتماعی کمتر میشود؛ بنابراین در تبیین نتایج میتوان گفت آموزش مهارت های زندگی در برقراری ارتباط اجتماعی کارآمد موثراست و باعث افزایش توانایی تصمیم گیر
ی، انتقال پیام رسا و افزایش بیان قاطع میگردد. همچنین آموزش مهارت های زندگی احساس یادگیرنده را در مورد خود و دیگران تحت تاثیر قرار میدهد و این مطلب اثر معنی داری بر توانایی رهبری و مدیریت و ابراز وجود افراد دارد.
نتیجه گیری:
پژوهش حاضر به بررسی تاثیر آموزش مهارت زندگی بر ارتقای کیفیت زندگی مادران کودکان سندرم داون انجامید که تحلیل دادهها و مقایسه نتایج پیش آزمون- پس آزمون گروه آزمایش با گروه کنترل آن را تایید کرد. با توجه به این نتایج میتوان نتیجه گیری کرد که این روش برای ارتقای کیفیت زندگی مادران سندرم داون موثر بوده است. همچنین اجرای چنین مداخلات روانشناختی میتواند از بروز مشکلات روانی ناشی از شرایط ناگوار پیش آمده جلوگیری کرده و نقش موثری در برابر مشکلات ایفا کند. با توجه به اینکه مهارت های زندگی شامل مجموعه ای از تواناییها هستند که قدرت سازگاری و رفتار مثبت و کارآمد را افزایش میدهند. در نتیجه آموزش مهارت های زندگی نیز میتواند به عنوان